روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود،
بیمار شد. شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى حمل و نقل کالا در
شهر استفاده مىکرد براى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با
احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا
بگذارد که ناگهان شوهرش گفت: «مرا بغل کن....ادامه مطلب
.: Weblog Themes By Pichak :.